گزارش زير، گفت و گويى است كه آقاى محمدرضا صالح، نماينده محترم جامعة المصطفى العالمية در چين، با استاد حاج يحيى صنوبر لين سونگ، محقق و مترجم معروف قرآن كريم به زبان چينى، انجام داده است. در اين گفت و گو محورهاى مهم و جالبى از تحول فرهنگى ـ قرآنى چين و نيز تاريخچه ترجمه قرآن به زبان چينى و ديگر مسائل مربوطه مورد سؤال قرار گرفته و استاد به تفصيل به هر يك پاسخ داده است. ضمن سپاسگزارى از آقاى محمدرضا صالح كه اين گفت و گو را ترجمه و ارسال كردهاند و نيز سپاسگزارى از آقاى رضا مرادزاده كه ويرايش و آوانگارى اعلام چينى آن را سامان دادهاند، توجه شما خوانندگان گرامى را به متن اين گفت و گو جلب مىكنيم.
ترجمان وحى
«لين» به معناى تعداد زيادى درخت است. من از صنوبر به عنوان كلمه جمع استفاده كردم، به معناى جنگل بزرگ درخت كاج، كه اتفاقاً با نام خانوادگى من تشابه دارد. جمع لينسونگ و صنوبر با هم، معناى بسيار نزديك ضرب المثل چينى «سرو و كاج هميشه سرسبز» را دارد.
من در سال 1930 ميلادى در منطقه جنوب غربى از ناحيه مرزى چين در يك روستاى بزرگ مسلماننشين داراى شهرت جهانى به نام «شاديئن» (Sha dian) در استان يون نَن (Yun nan) به دنيا آمدم. اين روستا از نظر اقتصادى پيشرفته است و از قديم مردم بسيار باهوش و دانايى داشته و در ميان مسلمانان چين شهرت فراوانى كسب كرده است. به عنوان مثال مىتوان گفت، در دهه 30 قرن بيستم ميلادى، از سراسر چين 33 نفر طلبه و دانشجو براى تحصيل در خارج انتخاب گرديدند. اين گروه به پنج دسته تقسيم و به دانشگاه الازهر مصر اعزام شدند. در ميان آنها آقاى محمد «مآجيان» (Ma jian) معروف به «محمد مكين» كه شهرت جهانى دارد و همچنين عالم بزرگ يوسف «جانگ زى رِن» (Zhang zi ren) كه در تمام مدت عمرش به فعاليتهاى آموزشى اسلامى پرداخت و شاگردان برجسته فراوانى را تربيت كرد، حضور داشتند. از اين ميان كسانى كه شهرتشان «لين» (Lin) است سه نفرند كه دو نفرشان از خانواده من هستند؛ يكى از آنها پدر من يونس «لين شينگ هوا» (Lin xing hua) و ديگرى عمويم عثمان «لين شينگ جى» (Lin xing zhi) و سومى سعيد «لين جونگ مينگ» (Lin Zhong ming) است. بجز عمويم عثمان «لين شينگ جى» كه مدت زيادى مقيم بندر جده عربستان سعودى بود، دوتاى ديگر استاد دانشگاه زبانهاى خارجى پكن بودند. اين پنج نفر همه از روستاى زادگاه من هستند كه درگذشتهاند. آرزو مىكنم خداوند آنها را بيامرزد.
من از دوران كودكى، از استاد «محمد مكين» زبان عربى ياد گرفتم و نزد يكى از چهار آخوند معروف چين به نام هلالالدين «هادِه چنگ» (Ha de cheng) قرآن را آموزش مىديدم. در همين دوران بود كه از ادغام دانشگاه پكن و دانشگاه «چينگ هوا» (Qing hua) و دانشگاه «نَن كاى» (Nan Kai)، دانشگاه متحد جنوب شرقى تأسيس شد. استادان معروف چينى از سراسر كشور به ما زبان چينى، رياضى، منطق، تاريخ، جغرافيا و علوم ديگر را آموزش مىدادند. آنها فرصت به دست آوردن تحصيلات عاليه با كيفيت بالا را براى ما فراهم آوردند.
آنها در زمان جنگ با ژاپن، از منطقه «سانگ شيان» (Cang xian) به شهر «كونمينگ» (Kun Ming) در استان «يون نَن» (Yuhn nan) متوارى و آواره شدند. در آن زمان استاد «محمد مكين» به ترجمه قرآن مشغول بود. به دليل اينكه در آن زمان ژاپن يكسره حمله هوايى مىكرد، او هر روز از ما مىخواست تا متن ترجمه شده را در دفتر ديگرى رونويسى كنيم و آن را در مناطق ديگرى حفظ و نگهدارى نماييم. فايدهاى كه اين كار براى ما داشت اين بود كه در حال رونويسى، يك بار ديگر قرآن را ياد مىگرفتيم. در آن زمان آخوند يوسف «جانگ زى رِن» (Zhang ziren) هم معلم ما بود.
بنابراين، آموزش اسلامى و قرآنى من از كودكى بسيار عميق بوده است؛ مخصوصاً به روش روخوانى آخوند «هادِه چنگ» (Ha de cheng) كه با استفاده از تجويد قرآن را تلاوت مىكرد، بسيار علاقهمند بودم. آخوند «هادِه چنگ» يك استاد زبان بود كه با زبانهاى انگليسى، اردو، عربى و فارسى نيز آشنايى داشت. او وقتى در مسجد «جه جيانگ لو» (zhe ji ang lu) در شانگهاى (Shang Hai) به عنوان امام جماعت فعاليت داشت، اغلب مهمانان خارجى براى نماز جمعه به اين مسجد مىآمدند. خطبههاى او ويژگيهايى منحصر به فرد داشت و آنها را جداگانه به زبانهاى عربى، انگليسى، اردو و چينى ايراد مىكرد و به همين دليل خيلى مورد استقبال قرار مىگرفت.
او قرآن را با صداى بسيار زيبا تلاوت مىكرد. آهنگ صدايش به گونهاى بود كه هر بار قرآن را تلاوت مىكرد، قلب و درون ما به لرزه مىافتاد و به همين دليل بود كه تدريس و روخوانى او باعث شد كه من از همان دوران كودكى زيبايى قرآن را درك كنم.
البته مسلم است كه قرآن شعر نيست، اما نيروى جذب كنندهاى مانند شعر دارد. من فكر مىكنم اگر قرآن به صورت قافيهدار (يا داراى آهنگ) ترجمه شود، بسيار زيبا مىشود. من اميدوارم كسانى كه به زبان عربى تسلط دارند و شاعران مسلمانى كه شعر مىسرايند و همچنين تحصيل كردهها قرآن را ترجمه كنند.
بعد از تأسيس چين جديد، من از شهر «كونمينگ» (Kun Ming) مركز استان «يون نَن» (Yun nan)به پايتخت پكن آمدم، ولى هنوز در دل آرزوى تكميل زبان عربى را داشتم، اما در آن زمان چين جديد هنوز با هيچ كشور مسلمانى رابطه برقرار نكرده بود. بسيارى از كسانى كه رشته عربى را خوانده بودند، شغل خود را رها كرده و به حرفههاى جديد روى آورده بودند. توسط استاد «محمد مكين» پيشنهادى از طرف استاد جمالالدين «باى شويى» (Bai shou yi) به من رسيد كه در مدرسه متوسطه وابسته به دانشگاه معروف «فو رِن» (Fu ren) مشغول تدريس شوم. من سالها به تدريس دروس چينى پرداختم، سپس در دانشگاه تربيت معلم پكن به تأليف «تاريخ عمومى چين» مشغول شدم. در پايان نيز به دانشگاه مركزى اقليتهاى قومى در پكن انتقال يافتم. مىتوان گفت كه در ده سال اخير، من از اول تا زمان بازنشستگى در سمت استادى و آموزش زبان چينى و در ادبيات قديم چين مشغول تدريس و تحقيق بودهام. من تمام تاريخ ادبيات چين، قسمتهاى مختلف تاريخ ادبيات، اشعار دوران امپراتورى تانگ، ادبيات دوران «سونگ» (Song) و ادبيات دوران «يوآن» (Yuan) را تدريس كردهام. من ادبيات قديم چين را خيلى دوست داشتم، اما هرگز فراموش نكردم كه بايد براى ملّت خود و براى همكيشان مسلمان خود و در راه خدمت به دين اسلام و توسعه قرآن نيز خدمتى انجام دهم.
استاد من «محمد مكين» كه يك استاد زبردست بود، قرآن را قبل از انقلاب كمونيستى ترجمه كرده بود، اما هنوز فرصتى براى چاپ و نشر آن پيش نيامده بود. بيشترين چيزى كه انسان را متأسف مىكرد، اين بود كه وقتى ترجمه كامل آقاى «محمد مكين» به صورت رسمى چاپ شد، او ديگر در قيد حيات نبود و نمىتوانست نتيجه زحمات چندين ساله خود را ببيند. بنابراين، من در آن زمان هرچند خيال و هوس انجام ترجمه آزمايشى قرآن كريم را در سر داشتم، اما به كارهاى روزانه متعدد كه فاقد ارتباط با موضوع قرآن و اسلام بود مشغول بودم و همين مسئله موجب تضعيف معلومات و دانش زبان عربى من شده بود، و حتى مقدارى از آن را هم فراموش كرده بودم. با اين حال قرآن هميشه در قلب من تأثير داشت و بىوقفه آن را مىخواندم و تكرار مىكردم.
پس از انقلاب فرهنگى و سرنگونى «باند چهارنفره» اوضاع در چين تغيير يافت. در آن زمان من توانستم با استفاده از زمان باقىمانده و با كمك گرفتن از اطلاعات جزئى كه قبلاً كسب كرده بودم، چند مقاله و گزارش درباره اسلام بنويسم و تحقيقاتى مربوط به تاريخ نژاد مسلمان «هويى» چين انجام دهم. در اين زمان بود كه به صورت آزمايشى قرآن را ترجمه كردم.
در سال 1979 براى اولين بار گزيدهاى از آيات و سورههاى كوچك قرآنى مشهور ميان مسلمانان چين را براى ترجمه انتخاب كردم و آن را ختم قرآن ناميدم. اين كتاب منتخب آياتى بود كه در ميان آنها تعدادى از سورههاى كوتاه و همچنين تعدادى از سورههاى بلند قرآن گردآورى شده بود. من آن را به صورت شعر ترجمه كردم و به وسيله انتشارات مركز تحقيقات علوم دانشگاه مركزى اقليتهاى قومى به چاپ رسيد. در آن موقع از اين كتاب دو هزار جلد چاپ شد و به عنوان يك طرح آزمايشى در دسترس مسلمانان و عموم مردم قرار گرفت. در اين كتاب بيشتر به نيازها و واكنشهاى جامعه نسبت به قرآن توجه شده بود. پس از چاپ آن منتظر بودم ببينم آيا مورد استقبال قرار مىگيرد يا خير. بعد از اينكه كتاب ترجمه و چاپ شد، فوراً در مناطق مختلف توزيع شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت، به حدّى كه بيش از دو هزار نامه تشويقآميز دريافت كردم. بسيارى از افراد در نامههايشان نوشته بودند كه اين ترجمه براى عموم مردم، روان و قابل درك است و بهراحتى بر زبان جارى مىشود. آنها اظهار اميدوارى كرده بودند كه من همه قرآن را با اين روش ترجمه كنم. در آن موقع در كشور ما چندين ترجمه قرآن چاپ شده بود، اما ترجمه كامل به صورت شعر و يا قافيهدار هنوز وجود نداشت. بنابراين من شروع به ترجمه كردم و تمام آن حدود 7 الى 8 سال طول كشيد. علت طولانى شدن ترجمه اين بود كه در طول ترجمه مشغله كارى هم داشتم و كارهاى كوچك هم پيش مىآمد. مدت زمان حقيقى كه براى ترجمه صرف كردم تقريباً 3 تا 4 سال بود.
در آن موقع تحقيقات قرآنى هنوز يك كار تازه بود و كمتر كسى به دنبال آن مىرفت، براى اينكه اين كار جزء محدوده دين و مذهب بود و در دوران حكومت عناصر تندروى حزب كمونيست، اين كار حتى يك منطقه ممنوعه بود و خيلى حساسيت برانگيز بود. در آن زمان من فقط مىتوانستم به صورت خيلى پنهانى ترجمه كنم. اما بعد از آغاز سياست درهاى باز، در سال 1978 م، شرايط به كلى عوض شد، و آن محيط مضطرب كمكم هموار و آرام شد، لذا من به طور مرتب ترجمه قافيهدار قرآن را كامل و تمام كردم، تا اينكه در سال 1988 م به صورت رسمى و آشكار به چاپ رسيد و از همه جهات توجه خوانندگان را به خود جلب كرد.
در ابتداى دوران سياست درهاى باز، هرچند برخى افراد تحصيلات ناپيوستهاى در مورد فرهنگ اسلامى داشتند، ولى روشنفكران مسلمان هم خيلى كم بودند. تنها كسانى مانند من در مورد عربى و قرآن به عنوان پايه تحقيقات اسلامى اطلاعات محدودى داشتند. هم چنين كسانى كه ادبيات قديم چينى را تدريس مىكردند، بسيار كم بودند. بنابراين من مورد توجه مسلمانان قرار گرفتم. همگان مرا در جهت ترجمه قرآن و تحقيقات اسلامى تشويق مىكردند.
در ميان تحصيلكردههاى مسلمان، گويا علاقه من به قرآن بسيار روشن و واضح است. البته داستان من شبيه يك ضرب المثل چينى است كه مىگويد: «وقتى كه ببر در جنگل نباشد، ميمون پادشاه مىشود». چون در آن زمان كسانى كه كار تحقيقات اسلامى انجام مىدادند خيلى كم بودند. در حقيقت، در آن زمان تحصيلكردههايى وجود داشتند كه بيشتر از من به دستاوردهاى علمى بزرگ و عميقى رسيده بودند، اما علاقهمندى آنها در جهت مسائل دينى نبود و كسانى كه در امر تأليف كتاب كار مىكردند بسيار كم بودند. من خدا را شكر مىكنم كه در چنين شرايطى ريشههاى ايمان من ـ كه در زادگاهم پرورش يافته و ساخته شده بود ـ به اضافه علاقه و توقع پدر و مادر و دوستان مسلمانم سبب شد كه تصميم بگيرم براى نژاد و دين خودم خدمات شايستهاى انجام دهم. عناصر بسيارى باعث شد كه من احساس كنم بايد رشته تخصصى را كه در گذشته داشتم محدود و يا رها كنم و با تمام قدرت در مسير ترجمه قرآن و تحقيقات اسلامى قدم بردارم.
البته تحقيقات اسلامى با شغل و رشته كارى من هيچ ربطى نداشت و به همين جهت تا حدى از سوى ديگران سرزنش و محكوم مىشدم، اما من منتهاى تلاش خود را مىكردم تا تعهد شغلى خود را هم انجام دهم. در امر تدريس تا حدى از قانون و مقررات مربوط به زمان تدريس فراتر مىرفتم. در زمينه تحقيقات علمى پژوهشى، تحقيقات خاص غير مذهبى را بر عهده گرفتم و مقالهاى هم در اين زمينه منتشر كردم كه نتيجهاش نسبت به كارهاى مشابه آن كم نبود.
با استفاده از وقت باقىمانده، در مورد مسائل اسلامى تحقيق مىكردم، اما هنوز دچار نوعى ترديد و اضطراب بودم و نگران اين بودم كه شغل درستى ندارم يا نسبت به كار اصلى خودم بىتوجه هستم. گاهى هم حرفهاى نامربوطى به گوشم مىرسيد كه با توجه به اينكه در آن زمان تحقيقات دينى در مرحله بسيار حساسى قرار داشت، ممكن بود تا حدى هم خطرناك باشد.
با اين همه، من به حواشى خيلى اهميت نمىدادم، بلكه در پى تشويق مستمر مردم و توده مسلمانان، به خصوص حمايت پدر پيرم ـ كه خدا او را بيامرزد ـ با شجاعت و قدرت تمام به سوى خدمت به عقايدم پيش رفتم. پس از گذشت سالها تلاش و مبارزه، با همه موانع، بالأخره تلاشهايم مقدارى نتيجه داد و توانستم ترجمه قافيهدار قرآن را در سال 1988 به چاپ برسانم. اين كار كمكم توجه جامعه را به خود جلب كرد. در سال بعد، اول دهه 90، من وارد سن بازنشستگى شدم، اما مىتوانستم باز به سركار و پست قبلى خودم برگردم و كارم را ادامه دهم. بدين ترتيب من دوباره جذب كار شدم و به آموزش دانشجويان ليسانس مشغول شدم. اما در اين ميان ناگهان تصميم گرفتم راه بازنشستگى را انتخاب كنم. با تكيه بر وقت و نيرويى كه براى من باقى مانده بود، خود را از مشغلههايى كه مزاحم كار اصلى من بود خلاص كردم و همه نيروهايم را جمع كردم و به امر تحقيق و آموزش درباره قرآن ادامه دادم.
من آگاهانه از خداوند سپاسگزارم كه از سال 1991 كه بازنشست شدم، يك قطعه آبى آسمان بر بالاى سرم براى به حقيقت پيوستن آرزوهايم مىديدم. درحقيقت من از اوايل دهه 80 شروع به تحقيقات نمودم و خود را وقف تحقيقات دينى و قرآنى كردم. البته در آن زمان فقط مىتوانستم در وقتهاى اضافى به تحقيقات مورد علاقهام بپردازم، چون 80 درصد وقتم را مىبايست براى تدريس و كارم در دانشگاه صرف مىكردم؛ فقط مىتوانستم شبها به تحقيقات شخصى خود بپردازم. تا بعد از سال 1991 م كه بازنشست شدم، بجز گاهى اوقات كه تعهد كرده بودم كه مقالات و گزارشهاى محدودى درباره ادبيات بنويسم، اصولاً كارهاى ديگر را كه در گذشته در مورد رشته ادبيات قديم انجام مىدادم همه را رها كردم.
بعداز گذشت چند سال تلاش مداوم، نه تنها كار ترجمه قافيهدار قرآن را تمام كردم، بلكه مجموعه مقالاتى درباره شناخت قرآن را هم تأليف كردم كه در سال 2007 با عنوان قرآن در چين منتشر شد.
بجز اين، بر بيش از 80 جلد كتاب از تحصيلكردههاى مسلمان و غيرمسلمان چينى نيز مقدمه نوشتم كه از ميان آنها بعضىشان از من بزرگتر بودند؛ بعضى هم دورگه آمريكايى بودند، البته بيشترشان جوانان چينى بودند. من احساس مىكردم كه وظيفه دارم به آنها خدمت كنم. البته اينها به برنامهريزىهاى من ضربه وارد كرد، چون وقتى مىخواستم براى آنها مقدمه بنويسم، حتماً مىبايست اثر آنها را بخوانم، لذا وقت من خيلى پراكنده و خرد شده بود. خيلى دلم مىخواست نيروى خود را در يك رشته و پروژه خاص متمركز كنم اما اين كارِ خيلى سختى بود.
1. معرفى نام سورهها 2. نامهاى زيباى خداوند 3. توحيد 4. آيين و آداب دينى 5. توصيف روز قيامت 6. اديان ديگر 7. اخلاق و تزكيه نفس 8. ديدگاههاى اجتماعى 9. جنگ و صلح 10. ازدواج و خانواده 11. زندگى روزمره 12. داستان شخصيتهاى برجسته 13. اسامى و القاب پيامبران 14. اجزاى بدن 15. حيوانات، گياهان و خوراكيها 16. مواد معدنى فلزى 17. وسايل 18. كيهان و طبيعت 19. ضماير 20. زمان و مكان 21. آيههاى حكمتآميز 22. حروف مقطعه (متشابهات) 23. دعا 24. آيههاى ندا 25. آيههاى قسم 26. آيههاى سؤال 27. ترجمههاى قرآن 28. ساير موضوعات.
درباره آيات و كلمات تكرار ى در قرآن فقط يك بار توضيح و شرح داده شده و بعداً فقط منابع تكرارى قرآن را ذكر كردهايم. همچنين تعداد تكرار نيز ذكر شده و اگر يك واژه معانى مختلف داشته باشد، ذيل بند مربوط ذكر شده است.
در حال حاضر بعضى از فوق ليسانسها و دكترها در رشتههاى تخصصى خود موفق هستند، تأليفات آنان هم تقريباً پُرمحتواست؛ اما آنها مباحث نژادى، دين اسلام و همچنين حس مسلمان بودن را درك نمىكنند. بعضى از آنها نيز از نظر اعتقادى چيزى ندارند و از جهتى مىتوان گفت كه آنها نسبت به دين اسلام و قرآن بيگانهاند. اين دسته از افراد مىتوانند در حوزههاى ديگر استعداد خود را شكوفا كنند و با استفاده از زبان انگليسى به كمالات برسند يا اينكه منعكسكننده تحقيقات دانشمندان غربى باشند و در كار تأليف فرهنگنامه بزرگ قرآن شركت كنند، اما به هر حال اين كار تلاشى بىثمر است، چون آنها بر علوم و مهارتهاى لازم مسلط نيستند. در كار تأليف فرهنگنامه بزرگ قرآن، اول بايد به دين و ديندارى اعتقاد عميقى داشت و به صورت عميق دين اسلام را شناخت. تا به حال تقريباً سى ـ چهل نفر در اين پروژه شركت كردهاند. من هم موضوعات فرهنگنامه را بين آنها تقسيم كردهام و بخشى از موضوعات هم كه آماده ثمردهى بودهاند تا به حال نوشته شدهاند، كه به عنوان آزمايش و براى نظرسنجى از ديگران در «پايگاه اطلاعرسانى قرآن» منتشر مىشوند.
اما به دليل اينكه خيلىها در كنار من نيستند و در شهرها يا روستاها پراكندهاند؛ بعضى روحانى مسجد هستند و بعضى استاد دانشگاه و يا استاد راهنما و خلاصه هر كسى كار و مشغله مخصوص خود را دارد، عملاً ميزان پيشرفت واقعى كار خيلى كند است. من هم آن را درك مىكنم. آنها اصولاً مسئوليت و كار خود را دارند؛ مخصوصاً در اين رقابت شديد و در اين روند نگرانكننده زندگى امروزى، فشار كارى هر كسى بسيار زياد است. آنها اگر بتوانند در مواقعى كه مشغول كار خود نيستند، مقدارى وقت براى اين پروژه بگذارند، همين هم بسيار قابل تحسين است. بعضى از آنها تا به حال قسمت اول رساله را تمام كردهاند، بعضى هم پيشرفت كندى دارند، اما من خيلى از آنها سپاسگزارم. اين آخرين پروژه كارى عمر من است. من بيشترين وقت و نيرو را براى تمام كردنش صرف كردهام. با درنظر گرفتن دلايل بالا من شخصاً احساس فشار خيلى زيادى مىكنم، اما بايد خودم را تشويق كنم و به خودم نيرو بدهم. همچنين تكتك كسانى را كه با من همكارى كردهاند تشويق كنم و به آنها روحيه بدهم. با وجود اينكه من اين كار را نمىتوانم تمام كنم، اما اميدوارم كه آنها بتوانند به جلو بروند و كار را پيش ببرند و اين پروژه كارى را خيلى خوب تمام كنند. صميمانه آرزو دارم كه خداوند به آنها كمك كند.
من از طرف ايران خيلى حمايت شدم. رايزنان فرهنگى سابق سفارت ايران در پكن مانند آقاى مهدوىپور، آقاى سابقى و همچنين آقاى صالح كه يكسره با هم در تماس هستيم، همگى خيلى به اين پروژه توجه نشان دادند. آنها مرتب از پيشرفت كار مىپرسيدند. من عميقاً از آنها سپاسگزارم.
1. استاد «جين وى دِه» (Jin wei de) از شهر «نَن جينگ» (Nan jing)، كه يكسره نوشتههاى پراكنده را به صورت گزيده آثار تأليف مىكند.
2. حاج «مِنگ جيان چيو» (Meng jian qiu) كه يك جلد حدوداً 400 صفحهاى «يادداشتهاى خواندنى از قرآن» را در پكن منتشر كرده است.
دسته اول از ترجمه قرآن حمايت مىكنند و معتقدند كه ترجمههاى قرآن هر چه بيشتر باشد، بهتر و مفيدتر است. آنها معتقدند كه قرآن كلام خداست و وحى است و به زبان عربى نازل شده، لذا هيچ ترجمهاى را ـ هرچند در سطحى بالا ـ نمىتوان با متن اصلى برابر دانست؛ بايد به تدريج و با گذشت زمان و به كمك علم آن را كشف كرد. ما بايد دانش و علم خود را افزايش دهيم و رو به جلو پيشرفت كنيم. هر چه درخواست بيشتر باشد، ترجمههاى بهترى تدوين مىشود و از ميان تعداد زياد ترجمهها مىتوان ترجمههاى با كيفيت را انتخاب كرد. آقاى جمالالدين «باى شويى» جزو اين دسته است. او مىگويد: تاكنون از قرآن ترجمههاى زيادى صورت گرفته ولى هر چه بيشتر ترجمه شود، بهتر است. انجيل تا به حال چند صدبار ترجمه و بيشتر از صدها بار چاپ شده است. لذا آنها امروزه ترجمههاى چاپ شده نسبتاً تازه و معتبرى دارند.
دسته دوم معتقدند كه ترجمههاى قرآن خيلى زياد هستند و خوانندگان هم فرصت ندارند كه همه آنها را بخوانند، پس چرا نيرو، انرژى و منابع مالى را براى اين كار هدر بدهيم. البته تعداد كسانى كه اين ديدگاه را دارند خيلى زياد است؛ از جمله عالم بزرگ آخوند «دينگ جونگ مينگ» (Ding zhongming) از شهر «تاى بى» (تايپه) در تايوان (Tai bei) درخواست كرده است كه ترجمه قرآن را متوقف كنند. او معتقد است كه ترجمه قرآن ديگر كافى است و احتياجى به ادامه آن نيست.
اين دو دسته، چه آنان كه فكر مىكنند ترجمه قرآن ديگر كافى است و چه آنان كه فكر مىكنند ترجمه هر چه بيشتر باشد بهتر است، نقطه نظر مشترك همه آنها حفظ عزت قرآن است. آنها اميدوارند كه ترجمه كاملتر و مطلوبترى تدوين شود. گويا نظر همه آنها روشن و عاقلانه است.
از نظر اصولى، منشأ پيدايش اين دو نوع ديدگاه، همان حفاظت از عزت قرآن است كه براى پديد آوردن ترجمهاى مطلوبتر اميدوارند كه تفسير قرآن نبايد كم اهميت جلوه داده شود.
مسئله اين است كه اين دو نوع ايده با هم متضادند و نسبت به هم تناقض دارند. هر دو نظر قابل احترام است، اما نبايد صاحبان اين دو نظريه يكديگر را سرزنش كنند و تفرقه ايجاد شود؛ آنها بايد به هم احترام بگذارند.
براى مثال: گروه اول معتقدند كه گروه دوم فقط بر حدس و نظريات خود تكيه مىكنند و مىخواهند نظريهاى جديد ارائه دهند تا مشهور شوند و اين بينش نسبت به تفسير قرآن به دليل عدم جديت آنهاست.
در مقابل، گروه دوم به گروه اول حمله مىكنند كه آنها در فضاى بسته مىانديشند و دچار عقبماندگى و پيروى از اجداد خويشند و هيچ گونه پيشرفت و نوآورى ندارند؛ دنيا در حال تحول است، در تفسير هم بايد از علم و تكنولوژى استفاده شود. در نتيجه، درباره تفسير هم اين دو نوع نظريه متناقض وجود دارد و اين دو دسته هميشه ايجاد اختلاف مىكنند.
من در مورد زياد شدن انواع ترجمه قرآن هيچ تعصبى ندارم. البته تأكيد مىكنم و انتظار دارم كه يك ترجمه معتبر، قانونمند و شناخته شده با سطح و كيفيت بالا كه بسيار كامل باشد و تماماً با متن اصلى مطابقت داشته باشد تدوين شود. شايد اين نوع ترجمه را در هيچ زبان و كشورى نتوان يافت، اما حتماً بايد يك ترجمه ممتاز وجود داشته باشد. شنيدهام كه انجمن اسلامى چين در نظر دارد ترجمه قرآن استاد «مآجيان» معروف به شيخ «محمد مكين» را كه در عربستان سعودى چندين بار به چاپ رسيده است بازبينى كند و گروهى را جمع كرده تا اين ترجمه را بررسى و اشكالات آن را رفع كنند تا يك ترجمه خوب و سليس ارائه بدهند. اين كار مورد پسند و استقبال همگان قرار گرفته است. اما درباره ترجمههاى جديد بايد بگويم اگر مترجم با نيت خالص و با هدف يادگيرى قرآن و تبليغ قرآن كارش را شروع كرده باشد نبايد او را سرزنش كرد و با تنگنظرى به او نگاه كرد.
آثارى كه تا كنون موفق به تدوين آن شدهام ـ اعم از تأليف، ترجمه و مقالات ـ به شرح زير است:
1. گزيدههايى از قرآن (سال 1981، پكن)
2. ترجمه قافيهدار قرآن، دو زبانه: چينى، عربى (ج 1-2، سال 1988، پكن)
3. مجموعه دانستنيهاى قرآن (سال 1995، سىچوان)
4. مجموعه دانستنيهاى قرآن (ترجمه به زبان اويغور، سال 2006، شانگهاى)
5. ترجمه چينى داستانهاى تاريخى قرآن (سال 1995ـ1991، شانگهاى)
6. سفرنامه مكه (سال 1990ـ1985 به صورت پراكنده براى رسانهها)
7. «مخمس» (شعر عربى درباره ستايش پيامبر) سال 1992، نينگ شيا)
8. مدايح (سال 1992، نينگ شيا)
9. تفسير حكيم منگسيوس (سال 1988، گويى جو، سال 1996، تايوان)
10. مجموعه اشعار سفر به جنوب گنسو (سال 1992، پكن)
11. «خاطرات زندگى روزمره در ميان مسلمانان چين در پكن» EVERYDAY TIME AMONG CHINESE MUSLIM IN BEIJING LIFE (چاپ انتخابى، سال 1991، توكيو، ژاپن)
1. اسلام و فرهنگ چين (سال 1992، پكن)
2. داستانهاى قرآن (سال 1987، چاپ سين كيانگ، سال 1997، چاپ جديد، پكن)
3. تاريخ ادبيات چين (قسمت سون ليائو جين، سال 1988، پكن)
4. فرهنگنامه بزرگ نژادِ مسلمان هويى چين (نسخه غيرنهايى ، سال 1981، جيانگ سو)
5. مجموعه نوشتههاى مربوط به تنظيم و آمادهسازى چاپ لغتنامه قرآن كريم (6 نوع)
ج ـ متنهايى كه به صورت پراكنده منتشر شده
1. در مورد تحقيقات و بررسى دريا سالار جِنگ خِه (سال 1983ـ2005، 20 متن)
2. نگارش مقدمه و ديباچه كتاب براى كتابهاى بعضى از دانشمندان (سال 1980ـ2007، 80 متن)
3. تنظيم و سرودن بيشتر از ده قطعه شعر، نثر، مقاله براى گرامىداشت و يادبود دانشمندان قديمى مسلمان خارجى و داخلى (در سال 1976، حدوداً 200 قطعه)
4. علاوه بر اينها، من با يك تحصيلكرده مصرى به نام محمد رجب جرّاد كه در دفتر خبرگزارى رسمى چين به نام «شين هوا» (Xin hua) در پكن كار مىكرد، گزيدهاى از شعرهاى مربوط به مسلمانان چين در دورههاى تاريخى مختلف را با همكارى هم تدوين كرديم. به دليل اينكه متن اصلى شعرهاى چينى متعلق به دوران قديم است و به راحتى نمىتوان آن را فهميد، ابتدا من آن را به زبان چينى معمولى ترجمه كردم و سپس او آن را به زبان عربى ترجمه و در مصر چاپ كرد.
آثار يادشده، شامل كتابهاى تكموضوعى تخصصى و يا مقالات پراكنده، به سرعت سوژههاى دينى اسلامى و تاريخى اسلامى در ميان مردم چين شد. بخشى از اين آثار به زبانهاى تركى اويغورى، عربى، فارسى، انگليسى و ژاپنى ترجمه شده و در مجلهها و روزنامهها به چاپ رسيده است.
در مورد اقدام به ترجمه قافيهدار قرآن من خيلى تشويق شدم؛ اما هنگام ترجمه، به مشكلات زيادى برخورد كردم، به دليل اينكه ترجمه به صورت شعر به قافيه احتياج دارد. وقتى مىخواستم قافيه انتخاب كنم خيلى سخت بود، بايد خيلى به خود فشار مىآوردم، چون بايد از بين اين همه گروه كلمات غنى زبان چينى صدايى را انتخاب مىكردم كه اول و آخرش يكى باشد و در عين حال معناى اصلى آن عوض نشود. فقط گفتن آن آسان است! عوض كردن زياده از حد آهنگ، باعث پيدايش شلوغى مىشد، و حداقل بايد تا مقدار خاصى قافيه حفظ مىشد. بنابراين، در اين زمينه، من يكسره به خود مىپيچيدم. وقتى به جاهايى مىرسيدم كه دو دل بودم و نمىتوانستم تصميم بگيرم و يا كلمه قافيه پيدا نمىشد، در پيشنويس يك علامت سؤال بزرگ مىكشيدم، تا كمكم در مورد آن عميقاً فكر كنم و كلمه مناسبى را پيدا و به آن اضافه كنم. براى اينكه ترجمه قافيهدار قرآن را خيلى بهتر تمام كنم، تمام كتابهاى صداشناسى چين را جمعآورى كردم. هرچند در ترجمه كمبودهاى بسيار زيادى وجود دارد، اما بالأخره آرزوى خود را عملى كردم.
كار ترجمه قافيهدار قرآن هشت سال به صورت ناپيوسته طول كشيد. در حقيقت از اول تا آخر حدوداً به صورت پيوسته سه چهار سال وقت گرفت. چون در دوران ترجمه كارهاى فراوانى داشتم، مدت زيادى تأخير داشت؛ اول پنج جزء نخست را ترجمه كردم. در آن زمان، من در دانشگاه تربيت معلم پكن با آقاى جمالالدين «باى شويى» در حال تأليف كتاب تاريخ عمومى چين بوديم. زمان استراحت كه مىشد من از فرصت استفاده مىكردم و به صورت پنهانى در خوابگاه دانشگاه به ترجمه مىپرداختم تا اينكه بالأخره به دانشگاه مركزى اقليتها منتقل شدم.
بالأخره من موفق شدم قرآن را كه پيچيدگى خاصى دارد، به صورت قافيهدار روان ترجمه كنم. در اين ترجمه سبك زيباى قرآن و خاصيت پيچيدگى مطالب در نظر گرفته شده است. اين ترجمه به خصوص مورد استقبال جوانان قرار گرفت. آنها همگى مرا تشويق كردند كه حتماً با استفاده از همين سبك نگارش، تمام قرآن را ترجمه كنم.
در سه چهار سال بعد، تقريباً هر شب بعد از تدريس روى ترجمه كار مىكردم كه گاهى تا نيمههاى شب طول مىكشيد. در آن زمان خانه ما بسيار كوچك بود. همه خانواده در يك اتاق زندگى مىكرديم. پدر من در خارج از پكن يك خانه داشت. براى اينكه مزاحم استراحت بقيه افراد خانواده نشوم، بعد از خوردن غذا با دوچرخه به خارج از پكن مىرفتم و قرآن را ترجمه مىكردم. هر شب تا حدود ساعت چهار صبح كار مىكردم. سرانجام بعد از سه سال تلاش، اولين پيشنويس ترجمه قافيهدار كامل قرآن آماده شد. بعد از آن كتاب را براى بررسى به بخش دينى ارائه دادم و تقريباً دو سال منتظر ماندم. ترجمه قافيهدار قرآن به دو قسمت تقسيم شد. كتاب دو زبانه چينى ـ عربى پنجاه هزار سرى چاپ شد. بجز آن، سىهزار جلد هم به زبان چينى بدون متن عربى قرآن چاپ شد، كه دليل اصلى آن خدمت به چينىهاى غير مسلمان بود، چون آنها نمىتوانند به متن اصلى كتابهاى دينى دست يابند. از اين دو نوع كتاب روى هم 130 هزار جلد چاپ شد.
من وقتى در استان «نينگ شيا» (Ning xia) كار را شروع كردم، يك خطاط جوان به نام «مآهاى مينگ» (Ma hai ming) با استفاده از كتابت «جوان شو» (Zhuan shu) (نوعى خطاطى چينى) ترجمه قافيهدار مرا به رشته تحرير درآورد و در يك جلسه بينالمللى مربوط به بحث و بررسى مسلمانان، در هتل «نينگ شيا» (Ning xia) به نمايش گذاشته شد.
مدتى قبل، من وقتى به تالار كنگره ملى خلق رفتم، يك مدير دانشگاه را كه از نژاد «جوانگ» (Zhuang) بود ديدم، او به من گفت كه خيلى دوست دارد كتابهاى مقدس را مطالعه و بررسى كند، اما كتاب مقدس بودايى خيلى سخت قابل فهم است؛ قرآن كمى آسانتر است. او الآن دو نوع ترجمه دارد؛ يكى ترجمه قرآن «وانگ جينگ جاى» (Wang jing zhai) با پيشگفتار «باى چونگ شى» (Bai chong xi) است و ديگرى ترجمه قافيهدار من است. او گفت، به دليل اينكه مسلمان نيست، بسيارى از اصطلاحات تخصصى ترجمه «وانگ جينگ جاى» (Wang jing zhai) را نمىفهمد، اما ترجمه قافيهدار من براى او به راحتى قابل درك و فهم است و آن را مطالعه مىكند.
البته برخى جوانان كمكم از قرآن فاصله گرفتهاند. اين امر علل مختلفى دارد، مثلاً پراكندگى مسلمانان در شهرهاى مختلف، فرصت ملاقات و فعاليتهاى اسلامى را از آنها گرفته است. همچنين برخى از جوانان تحت تأثير ضعف آگاهى پدرانشان از قرآن و اسلام قرار گرفته و از قرآن و اسلام دور ماندهاند؛ حتى بعضى در عمل تفاوتى با غيرمسلمانان ندارند. در اين باره نمىتوان آمار دقيقى ارائه كرد.
به هر حال به دليل اينكه سياست دينى دولت بهبود يافته، فضا نسبت به گذشته بازتر شده و مسلمانان مىتوانند آزادانه به فعاليت دينى بپردازند. دوران تفكر «دين افيون ملتهاست» گذشته است و هرگز بازنمىگردد.
طبق يك ضربالمثل چينى «يك دزد فرياد مىزد: آى دزد، دزد» كسانى كه تروريسم و خشونت را به اسلام نسبت مىدهند، خود تروريست و خشونتطلب واقعى و آدمكشهاى بىرحم هستند. ما طبق دستورات قرآن با همه انواع ترور و خشونت مخالفيم و ظلم و ستم قدرتهاى بزرگ به مظلومان و مستضعفان را نمىپذيريم. اين اعتقاد از نام اسلام كه بر دين ما گذاشته شده نشأت گرفته است.
تأثير قرآن بر زندگى مردم و جامعه در يك سخن نمىگنجد. آيات زيادى در قرآن درباره اخلاق، خوشرفتارى با ديگران، عشق به وطن، صلح، نظم، رعايت حقوق بشر، كمك كردن به ضعيفان، حركت عليه خشونت و فساد اخلاقى و مالى و تحريم قمار و شراب وجود دارد. مسلمانان باتقوا قانون را رعايت مىكنند و اتحاد و وحدت را آزادانه و بدون اجبار، با علاقه تمام دنبال مىكنند. علت آن اين است كه آنان خداوند را عبادت مىكنند و به اوامر خداوند و دستورات قرآن عمل مىكنند. هر كس به دستورات قرآن عمل كند، حتماً بين ملتها و كشورها و افراد جامعه صلح و آشتى ايجاد مىكند و با جنگ و كشتار مخالف است و دوست دارد همه كشورها در صلح و دوستى زندگى كنند.
در روستاها و شهركهاى مسلماننشين «شاديئن»، «داجوانگ»، «تونگ هاى»، «ناجيا ينيگ» در استان «يون نَن» و ساير شهرهاى مسلماننشين، دانشآموزان پسر و دختر زيادى هستند كه پسران با كلاه سفيد و دختران با حجاب به مسجد مىروند و نماز مىخوانند. شبها كه فرصت و فراغت بيشترى است، تعداد بيشترى به مساجد مىروند. من شنيدم بعضى از دانشآموزان بعد از خواندن نماز ظهر براى آموزش مسائل دينى دوباره به مدرسه بازمىگردند. آنها در تعطيلات تابستانى و زمستانى بيشترشان قرآن را مىآموزند و سورههاى كوتاه قرآن را ياد مىگيرند. در گذشته سياستهاى دولت، چنين چيزهايى را اجازه نمىداد. واقعيت اين را نشان مىدهد كه هر زمان تعداد نمازگزاران بيشتر باشد و به دستورات قرآن بهتر عمل شود، امنيت و نظم جامعه بهتر مىشود. اينها دليل بر اين است كه اسلام بر پيشرفت و امنيت و صلح جامعه تأثير زيادى دارد. البته تأثير قرآن بيش از اينهاست؛ مثلاً در قرآن آيهاى است كه مىفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا» اين آيه درباره وحدت مسلمانان است و براى ما خيلى مهم است. مسلمانان به خاطر وحدت چنين پيشرفتهاى چشمگيرى را به دست آوردهاند. در گذشته شناخت كافى نسبت به معارف و تعاليم اسلامى وجود نداشت و به خاطر چيزهايى خيلى كوچك ميان مسلمانان اختلاف و گروهبندى به وجود مىآمد و با يكديگر دشمنى مىكردند و گاهى به برخورد با يكديگر مىانجاميد.
الآن با اينكه در چين مذاهب مختلفى وجود دارد، اما وحدت و ارتباط صميمانهاى ميان مسلمانان حاكم است و خودبينى و خودمحورى در بين آنان نيست؛ مثلاً در عيد قربان و عيد فطر، دهها بلكه صدهاهزار مسلمان در يك مسجد جمع مىشوند و با هم نماز مىخوانند. در چنين مراسم باشكوهى اختلافات مذهبى رنگ مىبازد.
من آمار ديگرى را ذكر مىكنم كه نشان دهنده پيشرفت اسلام در چين است. در دهه هشتاد قرن گذشته، حجاج چينى فقط 20 نفر بودند، ولى در سالهاى اخير شمار آنان هر سال بيشتر شدهاند. در سال گذشته آمار حجاج چينى به بيش از دههزار نفر رسيد و اگر مشكل امنيتى و سرويسدهى نباشد، آمار حجاج چينى به چندين برابر افزايش مىيابد. اين نشان مىدهد سياست دينى در چين بهتر شده است. در سالهاى اخير وضعيت اقتصادى و توان مالى مسلمانان هم نسبت به گذشته بهتر شده است. بدون شك در چنين شرايطى اسلام در چين گسترش پيدا مىكند.
در كلمه شهادت «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» رابطه پيامبر و خداوند رابطه عبد و مولى معرفى شده است؛ بنابراين هر كسى كه تاريخ زندگى پيامبر را بررسى كند مىداند كه او نه تنها فرستاده خدا و رهبر دينى مسلمانان است، بلكه دعوتكننده به امر به معروف و نهى از منكر نيز هست.
من هرگاه قرآن را مطالعه و در آن غور و تحقيق مىكنم، ايمانم بيشتر و كاملتر مىشود؛ بنابراين آمادهام كه تمام زندگى خود را در راه آموختن قرآن و ترويج آن صرف كنم. در اين چند سال اخير عده زيادى به آيين اسلام مشرف شدهاند و برخى از افرادى هم كه از اسلام فاصله گرفته بودند به سوى اين دين بازگشته و شروع به يادگيرى قرآن كردهاند؛ به ويژه برخى از دانشجويانى كه از اسلام دور شده بودند، فكر دينى پيدا كرده و به سمت يادگيرى قرآن و اسلام گرايش يافتهاند.